با تو هستم ،
گاهی فراموش می کنی
چند روزی است که با مشکلات فراوانی دست به گریبانی ، از همه کس می پرسی چه کار کنم تا از این مشکلات رهایی یابم ، هرکسی به تو حرفی زد ، یکی گفت : از شهر خود دور شو و از مشکلات فرار کن ، دیگری گفت : اعتنا نکن بگذار خودش حل شود . و بسیاری از این قبیل حرف ها که به تو گفته شد ، ولی من بهترین و کوتاه ترین راه ممکن را برای تو می گویم تا رهایی یابی ، راهی را که قبل از مشکلاتت از ان استفاده می کردی و مدتی است که آن را فراموش کرده ای ، درست از زمانی که مرا از یاد بردی مشکلاتت افزون شده ، چون بسیاری از اعمالی را که در حال حاضر انجام می دهی ، آن زمان که با من بودی انجام نمی دادی . راهی به تو می گویم همان راهی است که از صبح تا شب پنج بار از آن گذشتی و بعد از اتمام راه به آرامی می خواستی تا از مصائب روزگار در امان باشی و از زمانی که دیگر نخواستی تا تو را کمک کنم ، رو به کمک دیگران آوردی و از آن پس با مشکلات فراوانی روبرو شده ای پس برای رهایی از مشکلات باز هم به همان راه اصلی
" نماز " برگرد .